-
آخر هفته
شنبه 16 آبان 1394 17:53
آخر هفته گذشته فقط به دیدار اقوام و دوستان گذشت. بعدازظهر پنج شنبه من و مامانم منزل مادر همسر برادر بزرگ ختم انعام دعوت بودیم. شامگاه پنج شنبه با برادرها و همسران برادرها مهمان خانواده یکی از همکاران برادر کوچیک در رستوران هوانس به صرف شام بودیم. مناسبت این شام ازدواج برادر کوچیک بود. شامگاه جمعه هم با پدر، مادر و...
-
جدایی
چهارشنبه 13 آبان 1394 18:30
این چند وقت اخبار جالبی به گوشم نرسیده. هر کس از دوست و آشنا را می بینم یا جدا شده یا در پروسه جدایی است. قبح طلاق توی جامعه ریخته. هرکس تا می بینه یه جا کم آورد فوری می گه طلاق. این موارد جدایی که دیدم هرکدوم دلایل متفاوتی دارند و دوست داشتم امروز در مورد دلایل هرکدوم بنویسم. در مورد اول دلیل اصلی دخالت خانواده های...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 مهر 1394 00:02
از خانومهایی که وقتی می شینن کنار یه دختر مجرد، اولین چیزی از اون دختر که براشون جلب توجه می کنه تجردشه و این تجرد رو مثل پتک می کوبن تو سرش متنفرم. چنین خانومهایی. از خودشون هیچ هویتی ندارن. هیچ جمله ای برای معرفی و تعریف خودشون ندارن. خدا رو شکر خدا حداقل یه شوهر به اینا داد تا بتونن خودشون رو با عنوان همسر فلان...
-
آشنای دور
سهشنبه 14 مهر 1394 12:09
امروز ساعت 4 با مامان به استخر خواهیم رفت. دیشب موقع خواب به این فکر می کردم که دلم لک زده برای دیدن یک آشنای دور. البته نمی دانم چه کسی؟ داشتم فکر می کردم که هیجان دیدن یک آشنای دور چه رنگ تازه ای به زندگیم می زند! منظورم شخص خاصی نیست. فقط یک آشنای دور باشد ... کسی که سالها پیش با او بوده باشم و خندیده باشم. بعد دست...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 مهر 1394 22:26
امروز عصر با مامان رفتیم مانتوم رو خریدم. یکی از خانومهای فروشنده به مامانم سلام گرمی کرد و گفت که از دانش آموزای سابقش بوده. الان ترم آخر مهندسی هوافضا بود. همکارش را هم معرفی کرد. اون هم مهندس کامپیوتر بود. چند وقت پیش هم یکی دیگه ازشاگردای مامان را دیدیم که علی رغم این که کارشناسی ارشد یکی از رشته های علوم پایه از...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 مهر 1394 09:11
نوشتن را خیلی دوست دارم. البته ادعا نمی کنم خوب می نویسم ولی می نویسم. نوشتن آرومم می کنه. از امروز می خوام هرصبح را با نوشتن در وبلاگ آغاز کنم ... در حد 5 خط. نمی خوام خیلی وقت گیر باشه تا مبادا نتونم ادامه اش بدم. پاییز شده و من هنوز برای پاییز آماده نشدم. باید لباسهای تابستانی را جمع کنم. یک مانتوی پاییزی هم می...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 مهر 1394 23:58
امروز روز سختی بود. هنوز داره اذیتم می کنه. هر چند من سال 92 آذر ماه از پس مشکل خیلی بزرگی براومدم و مشکل امروزم در برابر اون روز هیچه. اون روزها را هیچ وقت یادم نمی ره. خاطره تلخیه. اما من از پسش بر اومدم. دردی که کشیدم در تصور هیچ کس نمی گنجه. من همون نگار هستم. همون نگار سال 92. امروز هم می تونم. امروز هم قوی هستم....
-
شوهر خارجی
پنجشنبه 26 شهریور 1394 19:14
به واسطه یکی ازکارهایی که انجام می دم که شاید بیشتر یه تفریح باشه تا شغل دوم با کسانی سر و کار دارم که هدفشون ایرانگردیه. یک دسته از این افراد بانوانی هستند که با آقایان خارجی ازدواج کرده اند و حالا برای نشون دادن وطنشون با همسرشون به ایران آمده اند. یکی از مقولاتی که اصلاً در ذهن من نمی گنجه ازدواج با فردی ازیک ملیت...
-
عشق در نگاه اول
سهشنبه 3 شهریور 1394 13:35
هر دو گمان دارند که حسی آنی آنان را به یکدیگر پیوند داده است. این گمان، زیباست اما تردید، زیباتر است. گمان دارند هرگز چیزی میانشان نبوده است؛ چرا که یکدیگر را نمی شناخته اند. اما باید دید عقیده خیابانها، پلکانها و راهروهایی که شاید سالها پیش عبور آن دو را از کنار یگدیگر دیده اند، در این باره چیست. می خواستم از آنها...
-
و به آعاز کلام ...
چهارشنبه 10 تیر 1394 20:20
به تماشا سوگند و به آغاز کلام و به پرواز کبوتر در ذهن واژه ای در قفس است ... سلام.