تیک تاک

دور نرو. بیا کنار دلم. من غیر از اینها که می نویسم، نوازش هم بلدم.

تیک تاک

دور نرو. بیا کنار دلم. من غیر از اینها که می نویسم، نوازش هم بلدم.

مثل خیلی چیزهای دیگه ما نه فرهنگ عابربانک داریم نه فرهنگ انتقادپذیری

رفته ام دم عابربانک ملی. هیچ کس تو صف نیست. خوشبختانه فقط خودم هستم. به محض شروع کار دختر جوانی با تیپ دانشجویی از راه می رسد. از پله ها بالا می آید و دقیقاً کنارم می ایستد. یه جورایی می چسبه بهم. اگه یکی ما را با هم می دید، می گفت ما با هم هستیم. حالا منم دارم با دستگاه کار می کنم. نمی دونم چرا تو این مملکت چیزی به نام حریم خصوصی جلوی عابربانک برای دیگران بی معنی هست. چند بارنگاهش کردم ولی موضوع را نگرفت. با این وجود اعتراض نکردم و کارم را تموم کردم. بعدش به جون خودم با لحن آروم بهش گفتم خانوم وقتی کسی با دستگاه کار می کنه، نفر پشتی روی پله پایین می ایسته نه کنار دست کسی که داره با دستگاه کار می کنه. این رو گفتم و حتی منتظر واکنشش هم نشدم. راهم را گرفتم و رفتم. اما تازه خانوم خانوما به جای این که عذرخواهی کنه و تشگر کنه از تذکر آرامی که بهش دادم، اومده دنبالم و می گه خودت بلد نیستی با دستگاه کار کنی. دیگه از کوره در رفتم. با لحن تندتری گفتم ببین خانوم اگه منطق داری  که حرف درست را قبول کن و تکرار نکن. اگه هم نداری که پس مشکل ریشه ای تر از این حرفهاست. در این صورت من قبول می کنم چند ثانیه ای را بیخود برای تو صرف کردم. ول کردم و رفتم ولی واقعاً ما چرا این قدر بی فرهنگیم؟

یک “صبح بخیر” هایی هم هست
که برای شنیدنش
از صبح زود بیدار می شوی
و بعد آن، تازه می خواهی
سر به تن دنیا باشد.
تازه می خواهی چشم دیدن
فردا را هم داشته باشی
تازه می خواهی بنشینی و
زنده بودنت را زندگی کنی
بنشینی و تماشا کنی
که خوشی از سر و کول
آن روز تو بالا می رود!
قبول کن که گاهی تمام روز تو
به همین “صبح بخیر عزیزم”های یکی بستگی دارد…


عادل دانتیسم


پ ن: این روزها هر روز با صبح بخیر به تو آغاز می شود اما تو نیستی که جوابم را بدهی.