تیک تاک

دور نرو. بیا کنار دلم. من غیر از اینها که می نویسم، نوازش هم بلدم.

تیک تاک

دور نرو. بیا کنار دلم. من غیر از اینها که می نویسم، نوازش هم بلدم.

شما رو به اون کسی که می پرستید، مراقب رفتارهاتون با خانومهای مجرد باشید. آزار لفظی اونها چی نصیب شما می کنه؟ خب بگید تا ما هم بدونیم.


شما آقای خواستگاری که من درنهایت صداقتم مسأله جسمیم را برات توضیح دادم و با هم توافق کردیم پاسخت هر چی باشه راز من را پیش خودت نگه داری، تو مزخرف ترین موجود روی زمین هستی. چرا رفتی رازمن را که جزو حریم خصوصی من هست و من تو رو محرم دونستم و بهت گفتم گذاشتی کف دست همکار مامانم که ما را به هم معرفی کرده بود؟؟؟؟ من که مجبورت نکرده بودم. تو به من قول دادی!!!!!

شما همکار مامانم که دختر و پسرها را به هم معرفی می کنید و خیلی به خیال خودتون کار خیر می کنید، دیگه برای چی خبر ازدواج اون پسرک را برای من میاری و مسأله ام را به روم میاری؟؟؟ مثلاً می خوای بگی راز من را می دونی؟؟؟ خاک عالم بر سر این کارهاتون که از نظر خودتون کار خیره!!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
نغمه یکشنبه 15 مرداد 1396 ساعت 22:51 http://nsadat.persianblog.ir

سلام عزیزم
چرا یادمه . من تمام پستات رو میخونم. اره منم دیر به دیر بیام ولی هر وقت پشت نت باشم به وب دوستام سر میزنم. نوشتنت رو دوست دارم. متاسفانه بعضیا درک و شعورشون در حد پایینیه و چون ماها رعایت میکنیم برامون خیلی سنگینه اینجور رفتارا و هضمشم سنگینه...
فدات بشم. دوست دارم.
چه بهم چسبید از لفظ خواهر استفاده کردی
ان شالله برای دعای اخرت ابجی خوشگلم

بوس بوس بوس

نغمه سه‌شنبه 10 مرداد 1396 ساعت 20:40 http://nsadat.persianblog.ir

سلام عزیزم
قربون دل خوشگلت برم که به خاطر بیشعوری یه ادم شکسته.
متاسفانه بعضی ادم ها از نفهم هم اونورترن. خودتو اذیت نکن اون اقا با این کارش نشون داد اصلن صلاحیت ازدواج با شما رو نداشته... و در وهله بعدی دوست مامانتم متاسفانه خیلی بی اخلاق بوده با اینکه اون اقا نفهمی کرد بهش گفته اومد به روت اورد...
این نیز بگذرد...
ان شالله اونی که لایق عشقته در مسیرت قرار بگیره ...

نغمه جونم سلام:
قربونت برم الهی. از بین دوستهای وبلاگیم تو تنها کسی هستی که به این جا سر می زنی. حتی با وجود اینکه دیگه وبلاگ از مد افتاده و منم خیلی دیر به دیر یه چهارتا خط می نویسم. قربونت برم که وفای تو ازهزار تا دوست دورو برم بیشتره. این آقاهه همونه که ماجرای خواستگاریش را هم نوشتم. اگه نخوندی بخون. تو آرشیو روی دی 1395 کلیک کن. من همیشه می گفتم چقدر این آقا باشعور بود و چقدر رابطه ما محترمانه تموم شد!!!! ولی متاسفانه چند هفته پیش فهمیدم همه چیز را به همکار مامانم گفته. نغمه! باور کن خیلی خسته ام خیلی. به امید خوشبختی هر دو تامون خواهری من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد