تیک تاک

دور نرو. بیا کنار دلم. من غیر از اینها که می نویسم، نوازش هم بلدم.

تیک تاک

دور نرو. بیا کنار دلم. من غیر از اینها که می نویسم، نوازش هم بلدم.

دنیای کوچک من

دنیا خیلی کوچیکه. کوچیکتر از اون چیزی که فکرش رو می کنی. چرا؟ از اون جایی که اگه توی یک جمع غریب با اطرافیان همصحبت بشیم و کمی از خودمون بگیم و اونام ازخودشون بگن یکهو می بینیم از یک طریقی آشنای هم از آب در می آییم. این اتفاق چند بار برای من افتاده. پنج شنبه گذشته یکی از بستگان عروس خانوم جدید برادرم اینا رو پاگشا کرده بود و خب ما هم دعوت بودیم. جمع شلوغی بود و افرادی بودند که من برای اولین بار باهاشون آشنا شدم. به طور تصادفی کنار دخترخانومی نشسته بودم که چون همسن و سال هم بودیم، صحبتمون گل انداخت. از بستگان دور همسر برادرم بود. از من در مورد محل کارم سؤال کرد و وقتی من اسم دارالترجمه مون رو بردم، دیدیم به به به ... با خانومی که مؤسس دارالترجمه مون هست، آشنایی دارند. خیلی خوب همدیگه رو می شناختند. کمی در موردش برای من حرف زد ... از چیزهایی که من اصلاً فکرش رو هم نمی تونستم بکنم و در عین حال باعث شدند ارزش و احترامش پیش من به مراتب بالاتر بره و البته تا ابد در دلم دفنشون کردم و هرگز نه از این آشنایی و نه اون صحبتها در محیط کار صحبتی نخواهم کرد. برام گفت که متأسفانه شرایط جسمی چندان مساعدی نداره که البته نام خاصی از بیماریش نبرد ولی من یک حدسهایی زدم. راستش این خانوم با وجود تمام این شرایط این قدر خانوم فعال و زرنگ و باروحیه ایه که به خدا کسی به ذهنش خطور هم نمی کنه که اون ممکنه چنین مشکلی داشته باشه. این خانوم در عین حال که یک همسر و مادر دو فرزند است، مؤسس یک دارالترجمه رسمی و یک مهدکودک هم هست. تازه امسال رفته آزمون مترجمی رسمی دادگستری رو هم داده تا خودش مترجم رسمی دارالترجمه اش باشه. نتیجه اش هنوز نیومده. امیدوارم قبول بشه. آخه من از مترجم رسمی مون اصلاً خوشم نمی یاد. فکر می کنه کیه. متأسفانه فرهنگ پذیرش عمومی بیماریهای مزمن جسمی در ایران بسیار ضعیف است. اطلاعات غلطی در مورد بیشتر این بیماریها در بین مردم رواج دارد و حتی روی اینترنت هم دیده می شه. در دنیای مجازی امروز که اولین وسیله کسب اطلاعات مردم اینترنت شده، این اطلاعات غلط بین مردم پراکنده می شه و هیچ کس مسئولیتش رو  قبول نمی کنه. هیچ کس مسئولیت ضرباتی که ازاین طریق به زندگی اجتماعی این افراد زده می شود را قبول نمی کنه. هیچ کس بیشتر از یک بیمار مبتلای آگاه نمی تونه یک بیماری را شرح بده حتی یک پزشک متخصص ... آره دارم می گم حتی یک پزشک متخصص. چون بیمار مبتلا با بیماری زندگی کرده ... بیمار مبتلا بیماری رو لمس کرده. خیلی از بیماریهایی که ماها فکر می کنیم نمی شه باهاشون زندگی کرد، اصلاً این طور نیستند. اگه یه نگاه به دور و برمون کنیم می بینیم ملت با همون بیماریها دارند بهتر و فعالتر از من و تو زندگی می کنند. اما ... این ما هستیم که باید شرمنده باشیم که به خاطر فرهنگ غلطمون درمورد عدم پذیرش اونها به عنوان یک فرد عادی، اونها رو مجبور می کنیم همیشه باید نقاب بر چهره بزنند. از خودمون خجالت بکشیم.

نظرات 2 + ارسال نظر
معین شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 08:36

شما لایق بهترین هایی پس همواره باید بهترین آرزوها رو تقدیمتون کرد
خوشحالم که اینجام و دوست دارم خوانش این جملاتی که بی ریا و بی پرده از دلتون حرف می زنند و مستقیم به دل مخاطب میشینه
شادکام و سلامت باشید بانو

خجالتمان می دهیدها!!!! گفته باشم.

معین جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 18:05

دنیا کوچکتر از آن است که ارزش غصه خوردن داشته باشه، پس بخند
امیدوارم روزی برسه که دیگران به حال و روز شما و موفقیتها و پیشرفتهاتون غبطه بخورن و خودتون یک خانم رئیس فعال و انرژیک شده باشید
... پس با تمام قوا به سمت جلو حرکت کنید

معین جان:
ممنون که این قدر برای من آرزوهای خوب می کنی و از این که وقت گرانقدرت رو صرف خوندن این جا من می کنی. من ازداشتن خواننده ای مثل شما به خودم می بالم. عذرخواهی می کنم از بابت تلخیص یکی از جملات کامنت پرمهرت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد