امروز ساعت 4 با مامان به استخر خواهیم رفت. دیشب موقع خواب به این فکر می کردم که دلم لک زده برای دیدن یک آشنای دور. البته نمی دانم چه کسی؟ داشتم فکر می کردم که هیجان دیدن یک آشنای دور چه رنگ تازه ای به زندگیم می زند! منظورم شخص خاصی نیست. فقط یک آشنای دور باشد ... کسی که سالها پیش با او بوده باشم و خندیده باشم. بعد دست تقدیر او را از من دور کرده باشد. حالا یکهو او را بر حسب تصادف ببینم. هم را بشناسیم و بپریم توی بغل هم. وای چه شود!
سلام و ممنون از ابراز لطف شما دوست گرامی

خوب امیدوارم از پریدن توی بغل استخر لذت برده باشید
و حسابی چالاپ و چلوپ اساسی کرده باشید .
حالا چند سال بود استخر نرفته بودید ؟